Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (646 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Darf ich ... ? U اجازه دارم ... ؟
Darf ich mal vorbei? U اجازه دارم رد بشم؟
Darf ich ein Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق را ببینم؟
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
Darf ich ein anderes Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق دیگری ببینم؟
Darf ich Ihre Mahlzeit essen? U اجازه دارم غذای شما را بخورم؟
Darf ich das Fenster öffnen? U اجازه دارم پنجره را باز کنم؟
Darf ich heute ausnahmsweise früher weg? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Darf ich es Ihnen erklären? U اجازه دارم اونو براتون توضیح بدم؟
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
hierzulande <adv.> U در اینجا
hier <adv.> U اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Ich komme! U دارم می آم.
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Ich mag dich. U دوستت دارم.
Ich zweifle daran. U من بهش شک دارم.
Ich habe Kopfschmerzen. U من سر درد دارم.
{m} <pres-p.> U دوستت دارم
Ich habe ein Kind. U من یک بچه دارم.
Ich habe zwei Kinder. U من دو تا بچه دارم.
Ich habe Halsschmerzen. U من گلودرد دارم.
Ich habe Erkältung. U سرماخوردگی دارم.
Ich fahre U من مسابقه دارم
Ich bin einverstanden. U قبول دارم.
Ich habe es eilig. U من عجله دارم.
Ich habe eine Frage. U من یک سئوال دارم.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Besteht U من کمبود اهن دارم
Ich halte mich im Hotel auf. U در هتل منزل دارم.
Ich glaube an Gott. U من به خدا ایمان دارم.
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Ich bin beim Kochen. U من دارم آشپزی می کنم.
Ich habe viel zu tun. U خیلی کار دارم.
Soweit ich mich erinnere ... تا آنجایی که به یاد دارم ...
ich brauche ein buch. U من یک کتاب لازم دارم.
Meine Nase läuft. [ugs.] U آب ریزش بینی دارم.
Ich bin mir absolut sicher, dass... U من اطمینان کامل دارم که ...
Mir ist schlecht. U حالت تهوع دارم.
Es würgt mich. [umgangssprache] U حالت تهوع دارم.
Ich bin über 50 Jahre alt. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
Mir ist übel. U حالت تهوع دارم.
Mir ist kotzübel. [umgangssprache] <idiom> U دارم بالا میارم.
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Ich brauche Augentropfen. U من به قطره چشم نیاز دارم.
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Ich brauche einen Abschleppwagen. U من به یک کامیون یدککش نیاز دارم.
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Ich sterbe vor Hunger. U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
Ich bin sicher, wir können zu einer Vereinbarung kommen. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
Ich habe eine andere Karte. U یک کارت [اعتبار یا بانکی] دیگری دارم.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Tatsächlich glaube ich, dass meine Mannschaft gewinnt. U من واقعا باور دارم که تیم من می برد.
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Wie zeig ich ihm, dass ich ihn mag? U چطور به او [مرد] نشون بدم که دوستش دارم؟
Brauche ich ein Passwort? U به کد گذر [برای شبکه رایانه] نیاز دارم؟
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Ich hoffe, auch einmal meine Schwester zu sehen U من آرزو دارم که حتی برای یکبار خواهرم را ببینم
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
Ich muss gestehen, dass ich gegen ihn irgendwie voreingenommen bin. U من باید اعتراف بکنم که تا حدی تمایل به تنفر از او [مرد] را دارم.
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
Erlaubnis {f} U اجازه
Genehmigung {f} U اجازه
Ermächtigung {f} U اجازه
Berechtigung {f} U اجازه
Befugnis {f} U اجازه
Autorisierung {f} U اجازه
Autorisation {f} U اجازه
Druckerlaubnis {f} U اجازه چاپ
nicht autorisiert <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
Charta {f} U اجازه نامه
Baugenehmigung {f} U اجازه ساختمان
Fahrerlaubnis {f} U اجازه رانندگی
Erlaubnisschein {m} U اجازه نامه
unerlaubt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
unberechtigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
nicht genehmigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
Arbeitserlaubnis {f} U اجازه کار
Ausfuhrerlaubnis {f} U اجازه صدور
Aufführungsrecht {n} U اجازه نمایش
unbefugt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
Vollmacht {f} U اجازه نامه
erlauben U اجازه گرفتن
zulassen U اجازه دادن
Vollmachten {pl} U اجازه نامه ها
Freibrief {m} U اجازه نامه
Charter {m} U اجازه نامه
erlauben U اجازه دادن
die Genehmigung erteilen U اجازه دادن
lassen U اجازه دادن
gewähren U اجازه دادن
verbieten U اجازه ندادن
die Genehmigung geben U اجازه دادن
zugestehen U اجازه دادن
verhindern U اجازه ندادن
Aufenthaltsgenehmigung {f} U اجازه اقامت
ermöglichen U اجازه دادن
dürfen U اجازه داشتن
Aufenthaltserlaubnis {f} U اجازه اقامت
bestätigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
freigegeben <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewährt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugestimmt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
anerkannt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugelassen <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
abwesend ohne Erlaubnis U نهستی بدون اجازه
genehmigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
Sanktion {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
gebilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erprobt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
die Genehmigung einholen U اجازه را دریافت کردن
Einweisung {f} ins Krankenhaus U اجازه بستری [در بیمارستان]
Zustimmung {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
Erlaubnis {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
Bewilligung {f} U اجازه [اصطلاح رسمی]
[Jemanden] um Erlaubnis bitten U [از کسی] اجازه گرفتن
befürwortet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erlaubt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gestattet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
autorisiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
berechtigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befugt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
legitimiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
Ausreiseerlaubnis {f} U اجازه خروج از کشور
Einreiseerlaubnis {f} U اجازه ورود [به کشور]
Ausreisegenehmigung {f} U اجازه خروج از کشور
Jetzt glaub ich es langsam. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
1hergehen
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
1من باید چه زمانی اینجا باشم
1Die ldee
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com